سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/7/20
9:47 صبح

قصه ای دارم

بدست سهیل هوایی در دسته


من کتاب درد را خواهم‌ گشود
بی‌امان و با‌امان خواهم‌سرود
قصه‌ای دارم سراسر ماجرا
قصه‌ای با گوش مردم آشنا
گوش‌کن از درد می‌گویم سخن
چیست غیر از درد مردم درد من؟
درد مردم چیست غیر از درد عشق؟
آفرین بر عشق و دستاورد عشق
یک نسیم از درد عشق است این بهار
آی! دستاورد عشق است این بهار
درد عشق آبستن بیداری است
انقلاب مست در هوشیاری است
اجتماع درد مردم را ببین
انفجار این تراکم را ببین
انفجار بغض‌ها نزدیک شد
باز هم فریاد من تحریک شد
پر کنید از اشک خونین جام چشم
بشکنید ای مردمان بادام چشم!
آی مردم! چشمها را وا کنید
آستین پلکها را تا کنید
آی مردم! خواب رنگین دیده‌ام
برف سنگین برف سنگین دیده‌ام
برف گفتم برف، آری برف بود
برف، سنگین بود و جای حرف بود
زندگانی بود مدفون زیر برف
آب حیوان چشمه خون‌ریز برف
جای پایی سرخ‌روی برف بود
جای پای زخم، زخمی ژرف بود
گرگ آدم‌خواره چالاک فقر
عشق را می‌خورد در کولاک فقر
فقر بر هر خانه‌ای می‌زد علم
عشق برفی می شد ایمان نیزهم
آی مردم خواب باران دیده‌ام
تا بخواهید اب باران دیده‌ام
اندک اندک قطره‌ها خیلی شدند
قطره قطره آبها سیلی شدند
اژدها سیل ایمانخوار بود
ریشه این اژدها بازار بود
اژدهای فقر هر سو می‌وزید
کفر در باروی ایمان می‌خزید
سیل در هر کوچه‌ای، می‌زد قدم
رحم جان می‌داد و وجدان نیز هم
آی مردم! چشمها را وا کنید
خواب خواب‌انگیز را رسوا کنید
چشم من از خواب دیدن سیرباد
خوابهای شوم بی‌تعبیر باد
دیده‌ام از ابرهای سربگون
بارش بی‌وقفه باران خون
خنده را دیدم که از لب می‌گریخت
کودکی نادان ز‌مکتب می‌گریخت
رو مگردانید از رخسار من
سر نجنبانید بر هشدار من
آی مردم مشتهاتان بسته باد
روحتان از صبر بیجا خسته باد
درد می‌گوید به من بیدار باش
هر زمان می می‌خوری هشیار باش
دوربینی ها غمینم می‌کند
بی غمی نزدیک‌بینم می‌کند
گیرم از نی ناله را بیرون کنم
داغ گل‌پیراهنان را بیرون کنم؟
من که می‌دانم تو پایت خسته است
هی بگو راه شهادت بسته است !
چند می گویی که چشمت را ببند
درد را بگذار و چون دلقک بخند!
من به درد آغشته‌ام از کودکی
برنمی آید ز‌دستم دلقکی
ای که گفتی دردها را وا کنم
رو به دنیای عروسکها کنم
می‌گذارم بعد از این تنها تو را
با عروسکخانه دنیا تو را
کوچکی دنیای کوچک مال تو
من نمی‌خواهم عروسک مال تو
غم نداری یک عروسک بی‌صدا
می‌کند پر حجم دنیای تو را
عشق را حقا مجازی کرده ای
با عروسک عشق بازی کرده ای
آه اگر درد رسیدن داشتی
عشق را بازی نمی‌انگاشتی
آی مردم ان طرف را بنگرید
قله دور هدف را بنگرید
تا به کی دم می‌زنید از بیش و کم
شرم دارم گریه از درد شکم
درد مستان نیست درد بیش و کم
بلکه درد هوشیاران نیز هم
آی نسلی نوجوان پرپر شده‌است
این پرستو تا پیام آور شده است
بهمنی از زیر بهمن سرزدید
سروری را تاج گل بر سرزدید
تخت شاهی هست اگر در یادتان
ماند زیر بهمن فریادتان
نسل‌ها این خاک خون نوشیده‌است
تا که این باغ ارغوان پوشیده‌است
آی مردم! خاک بر سر بادمان
کربلا را می‌برند از یادمان !
جان من مردم به قربان شما
ای فدای داغ پنهان شما
چهره را از خشم آتش‌گون کنید
ترس را از شهر دل بیرون کنید
عزم را بر غیرت سوزان نهید
داغ بر دست زراندوزان نهید
تا به کی از فقر،مردم جان دهند
زرپرستان سکه روی هم نهند
شیر خوردن تا کی از پستان غم
درد بسیار است و درمان نیز هم
گیرم از نی ناله را بیرون کنم
داغ می‌سوزد دلم را، چون کنم؟
آی مردم! خاک بر سر بادمان
کربلا را می‌برند از یادمان
دل هوای کربلا دارد همان
زین جدایی چشم می‌بارد همان
این بهشت آن سو همان در بسته‌است
تشنه می‌میریم و خم سربسته‌است
قدس در آن سو همان خون می‌خورد
سیلی از حال دگرگون می‌خورد
وای ما، کو حال دیگرگون ما
از تپش افتاده شاید خون ما
وای ما شاید نفس‌ها یخ زدند
سینه‌سرخان در قفس‌ها یخ زدند
عاشقان! باید نفس را تازه کرد
باز راه وصل را اندازه کرد
زادمان در آن سفر کافی نبود
آبمان در کوزه‌ها کافی نبود
آی! دریابید ایمن ایام را
روز تقسیم است ننگ و نام را
درد و داغ و آه و زاری مال ما
داغداری، سوگواری، مال ما
هر چه زیر آسمان، مال شما
تا حدو آن جهان، مال شما
اسب و میدان و شهادت، مال ما
هر چه اسباب عبادت مال ما
هر چه اسباب خوشی مال شما
مرگ و خواب و خودکشی مال شما
ای جوانان، درد ما را پیر کرد
می‌رویم و مرده ریگ ماست، درد
ما شماها را به سنگر کاشتیم
باخدا تنهایتان بگذاشتیم
پاس دارید انقلاب عشق را
شکر گویید انتخاب عشق را
گریه پوشیده کردم با قلم
ناله خواهم‌کرد، عریان نیز هم